نقنه در گذرگاه تاریخ

ساخت وبلاگ
آیا میدانید: بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد ؟
آیا میدانید: در طول یک سال، قلب یک انسان عادی ۴۰ میلیون بار می تپد؟
آیا میدانید: اگر تمام رگهای خونی را در یک خط بگذاریم تقریبا ۹۷۰۰۰ کیلومتر میشود ؟
آیا میدانید: بدن یک انسان در طول عمرش به طور متوسط ۱۳۰۰ لیتر عرق تولید میکند ؟
آیا میدانید: لایه بیرونی پوست انسان هر ۲ هفته یکبار با سلولهای جدید تعویض میشود ؟
آیا میدانید: محققان اخیراً به این نتیجه رسیده اند که کلیه انسان ۵۰۰ عملکرد متفاوت دارد ؟
آیا میدانید: در طول زمانی که این جمله را می خوانید حدود ۵۰ هزار سلول بدنتان میمیرد و سلول های جدید جایگزین آن می شود ؟
آیا میدانید: شبکیه چشم ۱۳۵ میلیون سلول احساس دارد که مسئولیت گرفتن تصاویر و تشخیص رنگها را بر عهده دارد ؟
آیا میدانید: بدن انسان در هر ثانیه ۲،۵۰۰،۰۰۰ سلول قرمز خون تولید میکند ؟
آیا میدانید: بدن انسان ۵۰ هزار کیلومتر رشته عصبی دارد؟
آیا میدانید: آقایان روزانه ۴۰ تار مو وخانم ها ۷۰ تار موی خود را از دست می دهند ؟
آیا میدانید: غیرممکن است که بتوانید با چشم باز عطسه کنید ؟

آیامی دانستید هر تکه کاغذ را بیش از ۹ بار نمی توان تا کرد.
آیامی دانستید کهکشان راه شیری تقریبا صد میلیارد ستاره دارد.
آیامی دانستید نور میتواند در یک ثانیه ۷.۵ بار دور زمین بچرخد.
آیامی دانستید طول تقریبی رود نیل که بزرگترین رود جهان است در حدود ۶۶۰۰ کلیومتر است.
آیامی دانستید مرکز خورشید حدود ۱۵ میلیون درجه سانتی گراد حرارت دارد.
آیامی دانستید حسّ بویایی پروانه روی پاهای او قرار گرفته است.
آیامی دانستید هر فردی در طول ۲۴ ساعت ۲۳ هزار بار نفس می‌کشد.
آیامی دانستید قلب انسان بطور متوسط ۱۰۰ هزار بار در یک روز می تپد.
آیامی دانستید روز تولد شما حداقل با ۹ میلیون نفر دیگر یکی است.
آیامی دانستید که هر چشم مگس دارای ۱۰ هزار عدسی است.

نقنه در گذرگاه تاریخ...
ما را در سایت نقنه در گذرگاه تاریخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عبدالله الله وردی allahverdi بازدید : 506 تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392 ساعت: 13:54

دو شاگرد پانزده ساله دبیرستان نزد معلم خود آمده و پرسیدند: استاد اصولا منطق چیست؟

معلم کمی فکر کرد و جواب داد: گوش کنید، مثالی می زنم، دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز و دیگری کثیف. من به آنها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید کدام یک این کار را انجام دهند؟

هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند: خوب مسلما کثیفه! معلم گفت: نه تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند. پس چه کسی حمام می کند؟ حالا پسرها می گویند: تمیزه! معلم جواب داد: نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد و باز پرسید: خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟ یک بار دیگر شاگردها گفتند: کثیفه! معلم دوباره گفت: اما نه، البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد، خوب بالاخره کی حمام میگیرد؟

بچه ها با سردرگمی جواب دادند: هردو! معلم بار دیگر توضحیح می دهد: « هیچ کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد! شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته. ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم؟ هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است معلم در پاسخ گفت: خوب پس متوجه شدید، این یعنی: منطق! و از دیدگاه هر کس متفاوت است
نقنه در گذرگاه تاریخ...
ما را در سایت نقنه در گذرگاه تاریخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عبدالله الله وردی allahverdi بازدید : 481 تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392 ساعت: 13:49

• وقتی نمی توانید پاسخ مناسبی پیدا کنید، سکوت گزینه ای طلایی است.

• نگذارید کسی که از رویاهایش دست کشیده شما را هم از رویاهایتان منصرف کند.

• گاهی، دو نفر باید از هم فاصله بگیرند تا بفهمند چقدر نیازمند برگشتن به همدیگرند.

• آیا می دانید چرا خوشبخت بودن مشکل است؟

چون از رها کردن چیزهایی که باعث غمگینی ما می شود سر باز می زنیم.

• به جای پاک کردن اشکهایتان، آنهایی که باعث گریه تان می شوند را پاک کنید.

• هرگر از سمت جلو به یک گاو، از سمت عقب به یک اسب و از هیچ سمتی به یک احمق نزدیک نشوید.

• از نشانه های ذهن فرهیخته آن است که در عین مخالفت با عقیده ای، به آن احترام بگذارد.

• بخشش کنید، اما نگذارید از شما سوء استفاده شود.

عشق بورزید، اما نگذارید با قلبتان بد رفتاری شود.

اعتماد کنید، اما ساده و زود باور نباشید.

حرف دیگران را بشنوید، اما صدای خودتان را از دست ندهید.

• مردم می گویند، ” آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها کنید.”
اما باید اینگونه باشد، ” خوبی را در آدم ها پیدا کنید و بدی آن ها را نادیده بگیرید. ”
هیچکس کامل نیست.

• خداوند هیچ دری را نمی بندد مگر اینکه در دیگری را باز کند. نقنه در گذرگاه تاریخ...
ما را در سایت نقنه در گذرگاه تاریخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عبدالله الله وردی allahverdi بازدید : 579 تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392 ساعت: 13:47

روزي يك مرد ثروتمند، پسر بچه كوچكش را به يك ده برد تا به او نشان دهد مردمي كه در آنجا زندگي مي كنند چقدر فقير هستند. آنها يك روز و يك شب را در خانه محقر يك روستايي به سر بردند.
در راه بازگشت و در پايان سفر، مرد از پسرش پرسيد: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»
پسر پاسخ داد: «عالي بود پدر
پدر پرسيد: «آيا به زندگي آنها توجه كردي؟»
پسر پاسخ داد: «فكر مي كنم
پدر پرسيد: «چه چيزي از اين سفر ياد گرفتي؟»
پسر كمي انديشيد و بعد به آرامي گفت: «فهميدم كه ما در خانه يك سگ داريم و آنها چهار تا. ما در حياطمان فانوسهاي تزئيني داريم و آنها ستارگان را دارند. حياط ما به ديوارهايش محدود مي شود اما باغ آنها بي انتهاست
در پايان حرفهاي پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر اضافه كرد: «متشكرم پدر كه به من نشان دادي ما واقعا چقدر فقير هستيم

نقنه در گذرگاه تاریخ...
ما را در سایت نقنه در گذرگاه تاریخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عبدالله الله وردی allahverdi بازدید : 566 تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392 ساعت: 13:36